سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد آن روزها بخیر   .....

قسمت چهارم وپایانی

دسته  از جوانها که نسبت به مسائل معنوی و دینی بی توجه اند و از راه رفته باز نگردند، بعید نیست خونهای پاک شهیدان انقلاب گریبان مان را گرفته و قهر خدا را شامل مان ساخته و تاوان سخت و سنگینی را بپردازیم.
پس ابتدا از بزرگترهای عزیز و ارجمند انتظار است که جوانها را در جریان چگونگی وقوع انقلاب قرار دهند و آنان را نصیحت نمایند که پا از مرز اسلام بیرون نگذارند و به ارزشهای اسلامی بیش از این بی حرمتی ننمایند و قلب مقدس حضرت ولی عصر ارواحنافداه و نایب بزرگوارش ولی امرمسلیمن حضرت آیه الله خامنه ای مدظله العالی را بیش از این جریحه دار ننمایند و بدانند که سعادت دنیا و آخرت تنها در پرتو اسلام و تشیع بدست خواهد آمد و بدانند که جوامع غربی با این همه زرق و برق که از خود بروز می دهند، سعادت و انسانیت در آن جایگاهی ندارد و انسان غربی معنی انسانیت را نمی داند و جمله سعادت و خوشبختی را نمی تواند معنی کند، و از آن مانند ابزار استفاده نماید و آن را مانند کالا خرید و فروش می شود، و از جهان پس از مرگ و زندگی اخروی چیزی نمی داند و نمی تواند که بداند، چون تمام همّ و وقتش صرف زندگی حیوانی دنیائی می شود.
و از سوی دیگر چراغی هم پیش رو ندارد که راه را از بیراهه تشخیص دهد چون رهبران مذهبی آنان به همان مقامات ظاهری اکتفا نموده و وظیفه خود را که هدایت جامعه بسوی خداست رها کرده اند. و جوانهای عزیز یک نگاه به بزرگترهای خود کنند که چگونه به درگاه خداوند استغاثه و طلب آمرزش می نمایند، آنانیکه در گذشته اعمال شایسته انجام داده اند، حال که به سن کهولت و پیری رسیده اند می بینند از گنجینه جوانی آنچه برداشته اند قانع شان نمی کند، چون میزان و کیفیت اعمال دنیوی، جایگاه اخروی و کیفیت آن را تعیین می نماید، لذا در تلاشند که تا آخرین لحظه زندگی به کسب سرمایه برای جهان آخرت بپردازند که در آنجا از زندگانی شکوهمندتری برخوردار باشند.
و آن دسته از افراد که در جوانی اعمال شایسته یی انجام نداده اند و روزگار را به غفلت گذرانیده اند، اکنون که به آخر خط رسیده اند، نادم و پشیمان از گذشته، تلاش می کنند که هر چه می توانند خطاهای گذشته را جبران نمایند و سرمایه یی هرچند اندک بیندوزند، البته کسانی نیز وجود دارند که از مصداق این بیت که می گوید:
«
در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری ست ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزکار»
نیزپست ترند ودر پیری هم بخودنیامده وبه نافرمانی از پروردگار جهان تادم مرگ ادامه می دهند.
در قرآن کریم آمده است وقتی که شیطان ملعون از فرمان خداوند سرباز زده و آدم علیه السلام را سجده ننمود به او امر شد که از درگاه الهی دور شود و او از خداوند علی اعلی درخواست نمود که اجازه یابد تا آخر دنیا زنده بماند، چون اجازه یافت، گفت بارالها به عزت و جلالت سوگند، تمام بندگانت را اغفال و گمراه خواهم نمود مگر بندگان صالح، (که هیچ چیز نمی تواند آنان را از انجام فرامین خدا باز دارد) خداوند قادر متعال نیز سوگند یاد کرد و فرمود، به عزت و جلالم سوگند که جهنم را پر خواهم نمود از جنس تو و پیروان تو.
پس ای جوان عزیز تا دیر نشده بخود آی و بیش از این با خدا و پیامبرش دشمنی مکن و از آنچه در گذشته خلاف رضای خدا و رسولش انجام داده یی توبه کن و به دستورات خداوند قادر توانا گردن بنه، چه بسا به پیری نرسی که مانند گبر پرهیزکار شوی، و فرصت آن را نیابی که جبران گذشته را بنمائی، و بدان که سعادت دنیا و آخرت در پرتو عنایات خداوند به دست می آید و عنایات خداوند نیز شامل کسانی می شود که فرامین او را اطاعت نمایند، و از گناه بپرهیزند و نماز به پا دارند که، امام سجاد علیه السلام فرموده اند: کسی که یک رکعت نماز را از روی عمد ترک نماید کافر است، و واضح است که عنایات خداوند شامل حال کافر نخواهد شد،‌ بلکه کفار در جهنم ابدی هستند. اگر آرامش روانی می خواهید دست خداست، که فرموده است با یاد خدا دلها آرام می گیرند، اگر می خواهید از لحاظ مالی و معیشتی محتاج دیگران نباشید از خدا بخواهید که اگر به کسی کمک نکند هیچکس نمی تواند گرهی از کار او باز کند، اصلاً شما هیچ بنده صالحی را دیده اید که در دنیا محتاج دیگران گردد، و این افراد بی توجه به دستورات دین هستند که بقول معروف همیشه دیگ چه کنم شان به بار است. و به بازاریان عزیز که دوستان خدا هستند(الکاسب حبیب الله)‌ و به این اعتقاد دارم که کسبه محترم سرمایه های اقتصادی و معنوی جامعه و کشور هستند و باید به شدت مراقب باشند که طمع برآنها غالب نگردد و پا از مرز انصاف بیرون نگذارند و رعایت حال ضعفای جامعه را بنمایند که مایه خیر دنیا و آخرت شان خواهد بود و بدانند که نیمی از بی توجهی جامعه نسبت به دین مربوط به معیشت آنهاست که امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: از دری که فقر وارد شود از در دیگر ایمان خارج می شود، پس خود را در تقویت ایمان مردم و اعمال خیرشان شریک سازید.
و کارمندان شریف ادارات نیز در این مهم سهم به سزائی خواهند داشت و مقداری از تجرّی مردم نسبت به مسائل دینی مربوط به برخورد کارمندان ادارت با ارباب رجوع است چرا که در نظام مقدس اسلامی هرگونه برخورد دست اندرکاران امور جامعه را از القائات نظام می دانند و به حساب اسلام می گذارند، بسیار شنیده شده است که افراد گناه می کنند و وقتی که از آنان سؤال می شود که چرا این خطا را انجام می دهید می گویند، رفتم به فلان اداره چنین گفتند و چنین کردند،‌ اگر اسلام همین است آنرا نمی خواهم.
نشودخدای ناکرده نان جمهوری اسلامی را بخوریم ولی در روبرگرداندن مردم از دین سهیم باشیم. در خاتمه توفیقات همگان را در راه بندگی خداوند و فرمانبرداری از دستورات اسلام عزیز و حفظ شئونات جمهوری اسلامی که خونبهای صدها هزار شهید و جانباز است را از خداوند منان خواستارم و بدانیم که امروزه جهان کفر کمر به نابودی اسلام و مسلمانان بسته است که اگر خدای ناکرده خدشه ای بر اسلام وارد آید همه ما مسئول خواهیم بود و در پیشگاه ربوبیت پاسخگو و متمردین از دستورات الهی از پر کنندگان دوزخ خواهند بود.
بسیار مواظب باشیم که مستضعفین جهان چشم شان به ماست و می خواهند ما را الگوی خود جهت رسیدن به سعادت قرار دهند، پس مباد که نفرین آنان را همراه خود سازیم.

والسلام علی عبادالله الصالحین
محمد نجاتی

 

 




تاریخ : شنبه 89/8/29 | 9:9 عصر | نویسنده : محمد نجاتی | نظر

یاد آن روزها بخیر  .....

قسمت سوم

مگر به فرزندان خود نگفته اند که در دوران طاغوت، ایران در چه وضعیتی گرفتار بوده و برای آنها توضیح نداده اند که کشور ما از لحاظ اقتصادی، بجز صدور نفت و مقداری هم گاز آنهم به بهای ناچیزی، هیچ منبع اقتصادی دیگری نداشت، بطوریکه گندم و برنج کشور از آمریکا و کشورهای غربی، لبنیات از هلند، دام دامداریهای معدود از اسرائیل، و تخم مرغ از یوگسلاوی وارد می شد و بر بی هویتی کشور ما در آن زمان همین بس که تمام این اجناس با مارک و علامت کشورهای صادر کننده به دست ما می رسید و قلب هر ایرانی غیرتمند را درد می آورد.
درآن زمان مافقط یک ملت مصرف کننده بودیم که اگر تصمیم به از پای درآوردن مامی گرفتند کافی بود دروازه های اقتصادی خود را بر روی ما ببندند، آن وضعیتی را داشتیم که امروزه بسیاری از کشورهای منطقه دارند.
از لحاظ صنعتی نیز هیچ چیز نداشتیم، بطوریکه یک کارخانه خودرو سازی در ایران وجود داشت که آن هم وابسته به انگلیس بود و فقط اطاق آن در انجا ساخته می شد، و کارخانه ذوب آهن اصفهان بود که ضمن اینکه محصولات آن در پایین ترین سطح کیفیت قرار داشت وابسته به شوری سابق بود و به دست متخصصان آنها اداره می شد. دیگر هیچگونه صنعتی در کشور وجود نداشت و صنایع نظامی ما کاملاً متکی به کشورهای بیگانه مخصوصاً آمریکا و انگلیس بود و به دست مستشاران خود آنها اداره می شد و نیروهای نظامی و حتی انتظامی ما هیچگونه اختیاری از خود نداشتند و حتی یک فشنگ در داخل کشور ساخته نمی شد و چنانچه قطعه یی از ابزار نظامی نیاز به تعمیر پیدا می کرد، در اینجا اجازه تعمیر آن را به متخصصان ما نمی دادند، آنرا باز کرده و به کشور سازنده می بردند و پس از تعمیر بر می گردانیدند.
و اما اوضاع فرهنگی جامعه ما در آن زمان: نسل جوان بدانند که وضعیت فرهنگی و اخلاقی عمومی جامعه ما در آن زمان بسیار فضاحت بارتر از اوضاع کنونی کشورهای غربی بود! چرا که آنها همیشه بدترینها را برای ما و همه کشورهای تحت سلطه می خواهند و مایلند کشورهای ضعیف و تحت سلطه آنها بدون هویت و از درون تهی و همچون سیب کرم زده گندیده یی فاقد هرگونه ارزش انسانی باشند، اینجانب خود به یاد دارم، عده ای آمریکائی(زن و مرد) در خیابان امام خمینی(ره) (ارگ سابق) در کنار ماشین شان ایستاده بودند و پاچه های شلوارشان را از روی ران با دست پاره و بریده شده بود بطوریکه نخهای ریش شده آن آویزان بود،عده ای از جوانهای ما که از وضع درهم و برهم و موهای پریشان و ... آنها شگفت زده شده بودند و به تماشای آن وحشیهای واقعی ایستاده بودند، آنها با وقاحت تمام و بدون توجه به وضع خود خطاب به جوانهای ما می گفتند ایرانی وحشی!
خدا می داند، آنروز به قدری متأثر شدم که حاضر بودم بمیرم و وجود کثیف آنانرا در کشور اسلامی مان شاهد نباشم. مستشاران آنها که در ایران بودند از دولت وابسته آن زمان به عنوان اینکه ایرانیها را وحشی می دانستند حق توحش می گرفتند.
از کاباره ها و دانسینگها که مرکز میگساری و رقص و آوازه خوانی زنهای لخت بود گرفته تا فروشگاههای مشروبات الکلی که در بسیاری از شهرها بیشتر از خواربار فروشیها بود، در یک مسافرت ناخواسته که به رشت داشتم چون هنگام عصر رسیدم و غذاخوری ها تعطیل بودند تصمیم گرفتم به اغذیه فروشی رفته و یک ساندویچ تخم مرغ بخورم چون در آن زمان کالباس از خارج می آمد و به لحاظ داشتن چربی خوک به فتوای مراجع عظام تقلید حرام بود، خدا گواه است هر چه گشتم یک اغذیه فروشی که مشروبات الکلی نداشته باشد پیدا نکردم و به ناچار تاشب گرسنه ماندم. در اکثر شهرهای کشور مراکز فحشا مانند بازار روز دایر بود و زناکاران و زانیه ها در آن اماکن که شبانه روزی وتحت سرپرستی دولت اداره می شد رسماً وآزادانه به انجام زنا می پرداختند. در یک چنین اوضاعی، بودند و کم هم نبودند مؤمنین و متدینینی که قلبشان خون بود و رنج می بردند که جرأت تنها فرستان همسران و دختران شان را به بیرون از منزل نداشتند،‌ اما کاری از دست کسی بر نمی آمد،‌ و چنانچه گفته شد با کوچکترین اعتراضی می بایست انسان نابودی خود و خانواده و گاه فامیل خود را در نظر می گرفت.
جوانهای ما فکر می کنند که در آن زمان هم می توانستیم به هر کس و هر چیز که دلمان بخواهد اعتراض و توهین کنیم و کسی هم کاری به کارمان نداشته باشد.
به همین خاطر قدر فضای باز سیاسی و آزاد بوجود آمده را نمی دانند، شاید بزرگترها برای آنان از گذشته و چگونگی وقوع انقلاب و بهای پرداخت شده برای این آزادیها چیزی نگفته اند، و آنها نمی دانند، این استقلال اقتصادی و خودکفائی امروز چه از لحاظ کشاورزی، چه نظامی و چه تا حدّ زیادی صنعتی مرهون فداکاری مردان و زنان دیندار و غیرتمندی است از مشاهده آن فضاحتها خون شان به جوش آمد و با شنیدن فریاد اعتراض بزرگ مرجع عالیقدر عالم تشعیع حضرت امام خمینی(ره) گرد آن سلاله پیغمبر جمع شدند، با اینکه آن رهبر بزرگ را تبعید نمودند اما پانزده سال به مبارزه ادامه دادند و از بذل جان و مال دریغ نکردند تا اینکه دست خدا به همراه مؤمنین شد و رژیم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را سرنگون کردند و کشور را از ورطه نابودی مادی و معنوی نجات دادند.
لازم به ذکر است، چنانچه بزرگترها از بی تفاوتی بسوی امربه معروف و نهی از منکر روی نیاورند آن

              محمد نجاتی                                                                                       ادامه دارد...




تاریخ : شنبه 89/8/29 | 9:6 عصر | نویسنده : محمد نجاتی | نظر

یاد آن روزها بخیر   .....

قسمت  دوم

رفته گر بود تا چه رسد به پاسبان و درجه دار و افسر و .... .
آری درخواست آزادی از قید این ظلمها بود، و به همین مقدار راضی بودیم و برای بدست آوردن آن از جان و مال و فرزندان گذشته بودیم چه رسد به اینکه به خود ببینیم تمام ارکان حکومت را به دست خود تعیین نمائیم و از نحوه عملکرد مسئولین مملکت انتقاد نمائیم (آنهم با صدای بلند و در ملأعام نه در خفا و توی پستوها) حتی اگر بالاترین مسئول کشور باشد.
امروزه شرعاً و قانوناً آزاد هستیم، بلکه موظفیم که در تعیین مسئولین نظام، چه رهبری که از طریق مجلس خبرگان است و چه ریاست جمهوری که رأس قوه مجریه است و چه نمایندگان مجلس شورای اسلامی که وظیفه تدوین قوانین مملکت و نظارت بر اجراء صحیح آن را بر عهده دارند شرکت نمائیم.
در زمان اختناق سلطنتی کسی جرأت نوشتن حتی یک کلمه سیاسی را نداشت، اما اکنون صفحات روزنامه ها و مجلات و حتی کتابهای گوناگون پر است از مطالب سیاسی و انتقاد از مسئولین، تا جائیکه برخی از آنها پا را از مرز آزادی هم فراتر گذارده و بر علیه نظام مردمی گام برداشته و طی طریق می نمایند! و زحمت تشکر و قدردانی از آن خونهای پاک بر زمین ریخته شده را هم بخود نمی دهند که این فضای آزاد را برای آنان به وجود آورند! .
البته ناگفته نماند که این قسم آخر نیز از نوع همان آزادیهای ست که در ابتدا برشمردیم. در پایان این قسمت بد نیست نقل قولی را که فردی از یکی از مراجع عظام تقلید آن زمان نقل می نمود بازگو نمایم: آن فرد نقل می کرد، روزی به خدمت آن حضرت رسیدم و ایشان را به شدت متأثر و ناراحت دیدم که حتی اشک از چشمان مبارکشان سرازیر بود سئوال کردم، آقا چه شده است؟ فرمود چه کنم از دست ... اشاره به یکی از فرزندان شان داشتند، که من حتی آب هم که می خورم ایشان به ساواک گزارش میدهد.
این بود وضعیت آنروزها که حتی مراجع عظام تقلید نیز در منازل خود تحت نظر بودند و کوچکترین حرکت آنها کنترل می شد.
آنچه در این بخش گفته شد واضح است روی سخن با بزرگترهاست که آن دوران را درک کرده و خود در ایجاد جمهوری اسلامی به رهبری امام راحل(ره) شرکت داشته اند و الّا جوانانی که در آن زمان نبوده اند وحکومت دیکتاتوری شاه را درک نکرده اند به عمق معنی این سخنان پی نخواهند برد. از این روست که وظیفه بزرگترها دو چندان سنگین خواهد بود، باز هم بی مناسبت نیست که خاطره یی را نقل نمایم تا شاید قدری به خود آییم، در دوران انقلاب از آنجائیکه به رسانه های داخلی مخصوصاً رادیوی حکومت نمی شد اعتماد کرد، اکثر آنهائیکه می خواستند اخبار انقلاب را دنبال کنند از رادیوهای بیگانه استفاده می نمودند، و من یک شب رادیو تاجیکستان را که در آن زمان تحت حکومت شوری سابق بود گرفته بودم، اتفاقاً آنها هم از وجود آزادی در آنجا تبلیغ می نمودند، در همین رابطه خبرنگار آن رادیو اعلان کرد که امسال از اتحاد جماهیر شوری یک نفر مسلمان به مکه مشرف شده است و ما می خواهیم با این حاجی مصاحبه ای انجام دهیم، سپس خبرنگار شروع به مصاحبه و پس از سئوالاتی در مورد حج، از آن حاجی سئوال کرد، شما چند فرزند دارید؟ ایشان در پاسخ گفت یازده فرزند که پنج دختر و شش پسر یا بلعکس، که اختلاف از ذهن نگارنده است، بعد از آن خبرنگار پرسید: آیا فرزندان شما هم مانند خودتان مسلمان هستند یا اعتقادات دیگری دارند؟ آن حاجی پاسخی داد که بسیار تکان دهنده بود و واقعاً اینجانب در آن لحظه به خود لرزیدم و به خدا پناه بردم! چرا که پاسخ آن فرد مسلمان حاجی این بود که، در اتحاد جماهیر شوری عقیده آزاد است و ما کاری به کار فرزندان خود نداریم که چه عقیده ای را انتخاب می کنند!!! و امروز که وضعیت بعضی از جوانهای خودمان را می بینیم که چگونه نسبت به ارزشهای انقلاب بی توجه اند و بی باکانه نوارهای موسیقی مبتذل از خوانندگانی که به قول خودشان از آن طرف آب آمده است را در خودروهای شخصی چه مسافرکش و چه غیر مسافرکش پخش و صدای آن را بحدی بلند می کنند که هنگام عبور از خیابان، عابرین و ساکنین دو طرف خیابان را آزار می دهند و هیچ توجه به اعتقادات جامعه ندارند و وقتی هم که به آنها تذکر داده می شود به همه مقدسات توهین می کنند، به یاد گفته آن حاجی تاجیکستانی می افتم که نکند در کشور ما هم که مهد اسلام ناب بوده و هست، آزادی به حدی رسیده باشد، عقیده که جای خود را دارد! توهین و بی حرمتی نسبت به عقیده دیگران نیز آزاد شده باشد! که در آن صورت باید پناه بر خدا ببریم و بخواهیم که از این پس خود حفاظت از دینش را به عهده بگیرد و ما بندگان ضعیف و ناتوان را حتی فرائض امر به معروف و نهی از منکر را فدای مصالح دنیوی خود نموده ایم معذور بدارد و حجت خود را جهت پالایش مظاهر کفر از دین مقدس اسلام مأمور قیام فرماید.
مگر پدران و مادران که دوران انقلاب را دیده و خود در بوجود آوردن حکومت اسلامی دخیل بوده اند، آن روزها را برای فرزندان خود تشریح نکرده اند و نگفته اند که خواست ملت مسلمان از ایجاد جمهوری اسلامی چه بوده است، (که وقتی سوار خودرو شخصی جهت عزیمت از ترمینال جنوب تهران به حضرت عبدالعظیم می شویم، در روز رحلت پیامبر مکرم اسلام و دومین امام شیعیان جهان، نوار موسیقی با صدای خواننده زن می گذارد و وقتی که برایش توضیح داده می شود که امروز چه روزی است و تمام مشاغل تعطیل است و مردم مشغول عزاداری هستند، تو چرا این نوار را پخش می کنی؟ وقیحانه همه چیز را به باد اهانت می گیرد.)

ادامه دارد ....                               محمد نجاتی

 




تاریخ : شنبه 89/8/29 | 9:2 عصر | نویسنده : محمد نجاتی | نظر

یاد آن روزها بخیر   .....

قسمت  اول

»بنام دوستدار صالحان و عقوبت کننده فاسقان «

واقعاً چقدر شیرین بود، همه با هم یکی شده بودیم، یکدل و یکزبان و یک رأی، همة ما یک شعار داشتیم و یک آرزو: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی.
به راستی چرا؟ ما که در آن روزها یک امت شده بودیم و اصلاً فردی وجود نداشت، و همه خواهان یک چیز بودیم، مگر خواسته مشترکمان استقلال نبود؟ و مگر اکنون مستقل نیستیم؟ شاید بعضیها منظورشان استقلال فردی بوده و به اجتماع همراه خود توجهی نداشته اند و خواسته باطنی شان این بوده است که هرکس خود حاکم خود باشد، نه دولتی وجود داشته باشد و نه حکومتی! نه یقیناً اینطور نیست، چرا که جمله آخر شعار، جمهوری اسلامی است، یعنی حکومتی داشته باشیم که بر اساس رأی مردم بوجود آمده باشد و طبق احکام اسلام عمل نماید، پس می بینیم که قسمت اول و آخر شعارمان به هم مرتبط است، می ماند قسمت وسط شعار که آزادی است و تفسیر آن بسیار مشکل و خطر آفرین است، چرا که هر کسی آنرا طبق نظر خود تفسیر کرده و به نفع خود بهره برداری می نماید.
یکنفر می خواهد از لحاظ اقتصادی آزاد باشد و از هر راه و به هر نحوی که بتواند کسب درآمد نماید و کسی هم به او نگوید بالای چشمت ابروست! دیگری می خواهد از نظر اخلاقی قیدوبندی وجود نداشته باشد و به هرکاری تمایل پیدا کرد انجام دهد و هر چه دلش می خواهد بگوید و حتی: پناه بر خدا مثل بعضی از موتورسیکلت سوارها و عده کمی هم ماشین سوار حرمت نوامیس مسلمانان را هتک نمایند و غیرت هیچ مردی! هم به جوش نیاید و اعتراض ننماید و فکر آنرا هم نکنند که شاید کسی دیگر همین رفتار را با نوامیس خود آنها انجام دهد! حتی روحانیت معظم و مراجع عظام تقلید را به باد ناسزا بگیرد و احدالناسی هم زبان به اعتراض نگشاید!
یک نفر از بزرگان می فرمود بخاطر دارم بیش از صد مورد به خدا و پیامبر مکرم اسلام و امیرالمؤمنین علی علیه السلام اهانت شده است! آیا آن آزادی که مسلمانان خواهان آن بودند همین است؟ که به بهانه اینکه فلان جنس گران است یا فلان کارمند یک اداره جواب درستی به من نداده است، همه چیز وهمه کس حتی مقدسات را به باد اهانت و ناسزا بگیریم و قدردان انقلاب هم که اینقدر جلو ما را باز گذارده است نباشیم! یا خیر آزادی که به این حد رسید دیگر آزادی نیست رفتار و گفتاری که انسان را از هویت و ارزشهای مورد قبول خود دور نماید ضد آزادی است.
چرا که بسیاری از همین افراد آزاد زبان لفظاً خود را مسلمان و حتی شیعه می دانند! اما به هیچ یک از دستورات اسلام توجه ندارند و وقتی هم که به آنها تذکّر داده می شود که سخنانتان خلاف اسلام است، در پاسخ می گویند برو آقا دلت خوشه! تو حتماً عمله حکومت هستی! جای تأسف بیشتر اینکه دیگرانی هم که در آن اطراف حضور دارند به جای اعتراض به فرد خاطی از او حمایت کرده و تذکر دهنده را محکوم می نمایند!
سؤال این است، آیا آن روزی که بدن مان را سپر گلوله های دژخیمان شاه فراری معدوم نموده و فریاد ( تاخون در رگ ماست خمینی(ره) رهبر ماست ) سرمی دادیم و از کاروکسب و حتی زندگی خود دست کشیده بودیم و فریاد می زدیم: تانک، توپ، مسلسل دیگر اثر ندارد، حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد، همین آزادی امروز را طلب داشتیم؟
آن روزها که قدم به قدم عزیزانمان پرپر می شدند و باز هم به سمت دشمن هجوم می بردیم و شعار: یا مرگ یا خمینی(ره) سر می دادیم همین آزادی را می خواستیم؟
و آیا در طول هشت سال دفاع مقدس که فقط با بدنهایمان دشمن تا بن دندان مسلح را از خاک مقدس کشورمان بیرون راندیم و هر روز صد پیکر غرقه بخون از عزیزانمان را تشعییع می نمودیم و در برابر آن بخون خفته گان تعهد می نمودیم که راه شان را ادامه خواهیم داد، منظورمان رسیدن به همین آزادی بود و به آن لاله های پرپر شده دروغ گفته و آزادی فسق و فحشا و بی بندوباری را مدّ نظر داشتیم؟ و یا نعوذاً بالله، راه آن پاکان امت این بود که ما امروز می رویمى!؟
البته و صد البته که پاسخ این سؤال ها منفی است، پس منظور از آزادی خواسته شده چه بوده است؟ پاسخ این سؤال بسیار روشن است، اگر قدری به عقب برگردیم و اختناق دوران ستمشاهی را به خاطر بیاوریم، بخوبی در خواهیم یافت که منظور از آزادی در کنار استقلال و حکومت اسلامی چه بوده است در دوران حکومت سلاطین جور مخصوصاً رژیم پهلوی (پدروپسر) که حتی آب خوردن مردم هم زیر ذره بین ساواک جهنمی قرار داشت و حتی اعضای خانواده ها را مراقب یکدیگر قرار داده بودند، مردم حتی در نفس کشیدن هزار ترس و لرز داشتند، چه برسد به انجام فعالیتهای سیاسی و انتقاد از عملکرد مسئولین حتی از پایین ترین سطوح.
حقیر خود شاهد بودم که یک رفته گر شهرداری چگونه بر مردم حکومت می کرد و زمانیکه به نحوه نظافت نمودن او ایراد گرفته می شد به بهانه اینکه، تو به اعلحضرت! توهین کرده ای آن فرد معترض را زیر شکنجه مرگبار ساواک می کشیدند و او را به هزار بار مردن راضی می نمودند. این قدرت یک فرد           ادامه دارد                       محمد نجاتی




تاریخ : شنبه 89/8/29 | 9:0 عصر | نویسنده : محمد نجاتی | نظر
       

.: Weblog Themes By VatanSkin :.