بسمه تعالی
سلام دوستان
در سایت راسخون به مطالبی با عنوان (بهائیان در عصر پهلوی) به نقل از کتابی به همین نام برخوردم که با کسب اجازه از مسئول محترم آن سایت با حفظ و رعایت امانت داری عین آن مطالب را در چند بخش تقدیم آن دسته از عزیزانی که علاقه مند به گذشته کشورمان ایران عزیز هستند می نمایم ، امیدوارم از نظرات سازنده خود و علاقه مندیتان به مطالب گوناگون (سیاسی،اجتماعی،مذهبی) بنده را مطلع سازید.
بخش اول:
بهائیان در عصر پهلوی پیشگفتار سال 1373 و در گرماگرم کارهای اداری یکی از روزهای شروع فعالیت در مؤسسه کیهان، اطلاع یافتم که فردی به نام احمد اللهیاری قصد دیدار با من را دارد. 10 11 12 13 14 15 وصیت نامه مرحوم اللهیاری نویسنده کتاب
بسم الله الرحمن الرحیم 17 18 19 خسران من شد. 20
21 22 23 24 |
« در فراق رمضان »
باز هم آن مونس دل زین غمستان میرود
گرچه خوش آمد ولی همراه حرمان میرود .....
باز هم زین غمسرا رحل اقامت برگرفت
جلوه ای بنمود خوش اما شتابان میرود .....
شام ما از جلوه اش چندی بسان روز بود
ای دریغا کان فروغ یار جانان میرود .....
کلبة تاریک ما شد روشن از شمع رخش
پس چه زود از بزم یاران آن فروزان میرود .....
یار در شبها و دل را محرم اسرار بود
اینک آن سنگ صبور قلب نالان میرود .....
همدم دل در سحرها راحت جان را چه شد .
مر که شد آزرده کز این کوی و سامان میرود....
همچنان روح آمد و بر مردگان بخشید جان
شد چه کوته زندگی کز جسم ما جان میرود.....
چند روزی در برش دل فارغ از هرقید بود
. قید غم برپای دل بنموده اینسان میرود ....
درد ما را بهر درمان نسخه آورد از طبیب
از چه رو دارالشفاء را بسته پنهان میرود ......
درد جانسوز بشر را بود درمان از چه رو
قفل بنمود دست باب بذل و احسان میرود ......
بار دیگر دل قرین رنج و محنت شد چو او
زین بهارستان فیض و فضل و عرفان میرود ......
این کویراز مقدمش همچون گلستان شد ولی
بار دیگر شد زمستان چون بهاران میرود ......
عهد بربستی چو با او کن وفا حکاک چون
این دو روز عمر چون صید گریزان میرود