« شکوهی دیگر »
یثرب از نو زینت و زیور گرفت
رسم بالیدن به خود از سر گرفت
باز هم در عرش اعلی هلهله ست
هر ملک زین موهبت افسر گرفت
نور دیگر بر جهان پرتو فکند
گوی خاکی را به زیر پر گرفت
جلوه ای سر زد ز دامان افق
سبقت از شمس جهان گستر گرفت
ماه رادیدم که مات از روی اوست
آسمان را پرتوی انور گرفت
جن وانسان وملک در وجد و شور
هریکی ره توشه ای دیگر گرفت
تهنیت گویان ملائک جملگی
هر دو عالم را شعف در بر گرفت
جبرئیل ازعرش باصد شور و شوق
راه بیت موسی جعفر گرفت
عالم آل محمد رخ نمود
حکم تبلیغ از در داور گرفت
خاک پایش توتیای دیده هاست
از قدومش خاک نام زر گرفت
نام والایش علی موسی الرضاست
عالم از رویش شکوه و فر گرفت
منصبش از عالمی والاتر است
مرتبت از روی پیغمبر گرفت
فاطمه خیرالنسایش مادر است
عصمت از جد و اب و مادر گرفت
لب فرو بند ای حقیر ناتوان
او نصب از ساقی کوثر گرفت
لطف او شامل بود حکاک را
عالمی را رحمتش یکسر گرفت
« میلاد رضـا (ع) »
امشب از برج قمر صدها هزار اختر بریزد ...........................
آسمان بشکافد از آن صدمه انور بریزد
چلچراغ آسمان را نورافشانی فزون شد ...........................
امشب از رخ ماه تابان نور افزونتر بریزد
روز روشن شد شب تار از فروغ شمس هشتم ...........................
نور صد چندان ز سیما شمس در خاور بریزد
چون قدم بر عالم هستی نهاد آن نیک سیما ...........................
هستی خودرا به پایش این جهان یکسر بریزد
عرش خالق شد مزیّن چون رضا(ع) آمد خدا را ...........................
مقدش را عرش ذات کبریا زیور بریزد
از ملائک بانگ شادی میرسد بر اهل عالم ...........................
خاک را از عرش حق امشب دُر احمر بریزد
هر ملک تاج کرامت گیرد از مولود امشب ...........................
خاکیان را خاک پایش جملگی افسر بریزد
تهنیت گویان ملائک سوی سلطان خراسان ...........................
جبرئیل امشب به پایش از ادب شهپر بریزد
دست حق یاقوت احمر میفشاند بر قدومش ...........................
بر زمین و آسمان امشب فلک گوهر بریزد
پور زهرا سبط احمد، زاده موسی بن جعفر ...........................
لب چو برگفتن گشاید از دهان شکّر بریزد
چون رضا(ع) از نسل حیدر بر رضای خالق آمد
زر به پای نازنینش ساقی کوثر بریزد
طوطی طبع من امشب خوش ترنّم داشت، حکاک
شکّر از نای قلم بر صفحه دفتر بریزد
«یاد جبهه ها»
بـاز بـایـد یـاد کرد از جبهه ها
بـاز بـایـد گفـت از عشق و وفا
بـاز بـایـد گفت از ابـعاد جـنـگ
از تـن ونـارنـجک و تـوپ و تفنـگ
یـاد بـایـد کـرد زان مـردان مـرد
زان خـدا جـویـان میـدان نبـرد
چون هجوم آمدزسوی خصم دین
گشـت آمـاج ستـم این سـرزمین
حـمـلور گشـتـنـد خیــل اشـقیــا
از زمیـن و رود ارونـد و هـوا
زان تهاجـم مـرزها بشکسته شد
حـرمـت دیـن خـدا بشکسته شـد
شـهـرهـا را درنــوردیــدنــد زود
منـطق و دیـن وشـرف آنـجا نبود
خـانـه هـای مسلمین ویـران شدنـد
کوی و برزن همچنین ویران شدند
آتـش کیـن شعـلـور در شهـرهـا
کشـته هـا هـر سـو به میـدان بـلا
کـس نـمیدانست این غوغا زچیست
این هجوم خصم دین بـرمـازچیست
بـر تـن مـا زخـم شـاهنشـاه بـود
کشـور مـا زخمـی ایـن راه بـود
مـلک مـا ویـران و دسـت مـا تهـی
پـادگـانـهـا بـعـداز آن غـوغـا تهـی
لاجـرم فـرمـان ز پیـر مـا رسیـد
امــر آن فــرمــانــده والا رسیــد
کـای سـلـحشـوران بـا دیـن آشـنا
یـــا وران وحــامـی دیــن خــدا
جـان بـه کـف نـام آوران ملک دین
رانـده شاهنشاه را زین سـرزمیـن
پـای بنـمـائیـد اینـک در رکـاب
در خـطـر افتـاده دیـن و انقـلاب
راه بـر بنـدیـد بـر خصـم وطـن
سـر بـگـیـریــدازسـران اهــرمــن
گـورشـان سـازیـد خـاک جبـهـه را
وارهــانیــد ایـن وطـن را از بـلا
شهـرهـا را بـاز گیــریـد از عـدو
خـون یـاران را بـهـا گیـریـد از او
نعــره الله اکبــر ســر د هـیـد
دشمـن دیـن را نـکو کیـفـر دهیـد
خشـم گیـریـدای سـلحشـوران دین
جبـهه را سـازیــد گــور مشـرکیـن
درادامه
چون پیام آمد از آن مرد خدا
کشــور مــا شـد سـراسـر کـربـلا
چونـکه از روح خدا فرمـان رسید
کـربــلای دیـگـری آمــد پــدیــد
ولـولـه افـتـاد در ایـران زمیـن
شـور وغـوغـا شـد بـپـا از مسلمین
جبهـه شـدسرتـاسـرایـن مـرزوبـوم
شـد بسـوی دشـمن قـرآن هجـوم
یـاوران دیـن ز جـا بـرخـاسـتنـد
لشـکـری بعــد از دگــر آراسـتــند
جملگی عـزم آهنیـن رزم آفـریـن
شیــرروزو عــابــدخـلـوت نـشیـن
صف به صف عازم به میدان نبرد
شـد هجـوم ازآن خـدا جـویـان مرد
حمـله یـی بعـد از دگـر آغـاز شـد
راه فــوزمــا دوبـاره بـاز شــد
خصـم تـا دنـدان مسـلح بـاز مـانـد
از هجـومـش در هـمان آغـاز مـانـد
زهـر خشـم شیـرمـردان را چشـیـد
سینـه اش بـا تیـر خـشـم مـا دریـد
خواست بگریزدکه راهش بسـته شـد
حمـله بـر ارکـان او پـیـوستـه شـد
پشـته هـا ازکشـته هـایـش ساختیم
گرچه خوددرراه دین جـان بـاختـیـم
هـرقـدم خـون شهیدی شد به خاک
تا که صدتن شدزخصم دین هلاک
شــدجـنـوب کشــورمــا کــربــلا
اوج جنـگ کفـرو دیـن شـد بـرمـلا
غـرب کشـورسینه ای گلرنگ داشت
روستـاو شـهـربـوی جـنـگ داشـت
بــوی خــون وبـوی تیـروانـفـجـار
غـرب را بـنمـود همـچـون لاله زار
خون یاران بس درآن سامان بریخت
تـاکـه خصـم دیـن زبزم ماگریخـت
جـبــهه هــاپــر بــود از رزم آوران
بــود سنـگـرهـا پـر از فـوج یـلان
سیـنه هـاشـان مـخـزن ذکـرو دعـا
بهـر حفـظ دیـن ز جـان و تـن رهـا
کفـر عـالـم متـحـد بـا یـکـد گـر
سـوی مهـد دیـن و قـرآن حمـلـور
لیـک چـون دیـدند فـوج مسـلمیـن
نـادم از کـردار گفـتـند اینـچـنیـن
بـایـدآتـش بـس شـوددرجـبـهه ها
گـفتـگـوبــایــد نـمـود از مـدعـا
حـق مـا در طـرح آتـش بـس نبـود
ازچـه چیزی بـایـدآن گفـت وشنـود
دشـمـن مــادر درون خـانــه بــود
گـفتـگوباخصـم دیـن افسـانـه بـود
همـچنـان بـودیـم در سنـگـر مـدام
دشـمـن دیـن بـود عـاجـز از دوام
رانـده شـددشمن بـه اعمـاق عـراق
کـربـلامـان بـود در دل اشـتیـاق
شـد فـرات و دجـلـه درتسـخیـر مـا
خصـم دیـن لـرزیـد از تکـبیـر مـا
تـا کـه آمـد امـر سـردارخمـین (ره)
کـای سپـاه حـق و زوار حسیـن (ع)
مـن پـذیـرفتم که دشمن خـوارشـد
در تــنـبـه آن دد غــدار شــد
مـی پـذیـرم تـاشـودختـم این نبـرد
جـام زهراست اینـکه مینـوشـم زدرد ..
اینچنیـن پـایـان آن هنـگـامـه شـد
تـاز«حکاک»ایـن سـرودخامـه شـد ..
« افول بدر امامت »
بار دگر بر عالم خلقت عزا رسید
سوگی دگر به جامع? انبیاء رسید
شمسی دگر بسوی افق شد پی افول
اندوه و غم به سین? اهل ولا رسید
ماتم سرادوباره جهان شداز این عزا
چون ارتحال صادق آل عبا رسید
ارکان دین به ماتم صادق سیه شدند
گاه افول بدر طریق هُدا رسید
زهر جفا به جان شریفش شرر فکند
بر رکن دین شراره ز اهل جفا رسید
بیحدستم زقوم جفا پیشه شد به دهر
بردین حق جفا ز سوی اشقیا رسید
کشتند امام صادق(ع) ماراز راه کین
فریادسوگ شیعه به اهل سما رسید
عالم سیه به سوگ امام ششم نگر
ماتم سراجهان شد و گاه رثا رسید
نفرین حق به قوم جفاکار کینه توز
کین جورشان به سلسل? اولیاء رسید
بشکن قلم که صفح? دفتر شرر گرفت
حکاک سر به زانوی غم نه بکا رسید