« منـا »
می رسد بر گوش جان بانگ رثای کربلا
هرطرف برپا بود شور و نوای کربلا
رخت ماتم بر تن اهل جهان گردیده است
بنگرم هرسو به پا از غم لوای کربلا
شیون و غوغا بود برپا به بزم اهل دین
آمده بار دگر ماه عزای کربلا
آه و افغان بشر بر بام کیوان میرسد
شدملک گریان برای کشته های کربلا
آمده ماه محرم شیعیان بر سر زنان
سربسر عالم شده ماتم سرای کربلا
اهل عالم جمله محزون در غم سبط نبی
شدمگر جور و جفا رسم روای کربلا
هرکه را بینم بود اندر غم کرب و بلا
هر دلی خواهان کوی حقنمای کربلا
خون یاران خدا می جوشد از آن سرزمین
زمزم است ومروه کوی با صفای کربلا
زیب آغوش نبی آنجا به قربانگه شتافت
خیز و لبیکی و شو سوی منای کربلا
گرطواف کعبه خواهی،شو به احرامی دگر
شو حَجَر بوس مقام سرجدای کربلا
می طراود اشک غم، حکاک، از نای قلم
چون نگرید چشم تو بر ماجرای کربلا