یاد آن روزها بخیر .....
قسمت سوم
مگر به فرزندان خود نگفته اند که در دوران طاغوت، ایران در چه وضعیتی گرفتار بوده و برای آنها توضیح نداده اند که کشور ما از لحاظ اقتصادی، بجز صدور نفت و مقداری هم گاز آنهم به بهای ناچیزی، هیچ منبع اقتصادی دیگری نداشت، بطوریکه گندم و برنج کشور از آمریکا و کشورهای غربی، لبنیات از هلند، دام دامداریهای معدود از اسرائیل، و تخم مرغ از یوگسلاوی وارد می شد و بر بی هویتی کشور ما در آن زمان همین بس که تمام این اجناس با مارک و علامت کشورهای صادر کننده به دست ما می رسید و قلب هر ایرانی غیرتمند را درد می آورد.
درآن زمان مافقط یک ملت مصرف کننده بودیم که اگر تصمیم به از پای درآوردن مامی گرفتند کافی بود دروازه های اقتصادی خود را بر روی ما ببندند، آن وضعیتی را داشتیم که امروزه بسیاری از کشورهای منطقه دارند.
از لحاظ صنعتی نیز هیچ چیز نداشتیم، بطوریکه یک کارخانه خودرو سازی در ایران وجود داشت که آن هم وابسته به انگلیس بود و فقط اطاق آن در انجا ساخته می شد، و کارخانه ذوب آهن اصفهان بود که ضمن اینکه محصولات آن در پایین ترین سطح کیفیت قرار داشت وابسته به شوری سابق بود و به دست متخصصان آنها اداره می شد. دیگر هیچگونه صنعتی در کشور وجود نداشت و صنایع نظامی ما کاملاً متکی به کشورهای بیگانه مخصوصاً آمریکا و انگلیس بود و به دست مستشاران خود آنها اداره می شد و نیروهای نظامی و حتی انتظامی ما هیچگونه اختیاری از خود نداشتند و حتی یک فشنگ در داخل کشور ساخته نمی شد و چنانچه قطعه یی از ابزار نظامی نیاز به تعمیر پیدا می کرد، در اینجا اجازه تعمیر آن را به متخصصان ما نمی دادند، آنرا باز کرده و به کشور سازنده می بردند و پس از تعمیر بر می گردانیدند.
و اما اوضاع فرهنگی جامعه ما در آن زمان: نسل جوان بدانند که وضعیت فرهنگی و اخلاقی عمومی جامعه ما در آن زمان بسیار فضاحت بارتر از اوضاع کنونی کشورهای غربی بود! چرا که آنها همیشه بدترینها را برای ما و همه کشورهای تحت سلطه می خواهند و مایلند کشورهای ضعیف و تحت سلطه آنها بدون هویت و از درون تهی و همچون سیب کرم زده گندیده یی فاقد هرگونه ارزش انسانی باشند، اینجانب خود به یاد دارم، عده ای آمریکائی(زن و مرد) در خیابان امام خمینی(ره) (ارگ سابق) در کنار ماشین شان ایستاده بودند و پاچه های شلوارشان را از روی ران با دست پاره و بریده شده بود بطوریکه نخهای ریش شده آن آویزان بود،عده ای از جوانهای ما که از وضع درهم و برهم و موهای پریشان و ... آنها شگفت زده شده بودند و به تماشای آن وحشیهای واقعی ایستاده بودند، آنها با وقاحت تمام و بدون توجه به وضع خود خطاب به جوانهای ما می گفتند ایرانی وحشی!
خدا می داند، آنروز به قدری متأثر شدم که حاضر بودم بمیرم و وجود کثیف آنانرا در کشور اسلامی مان شاهد نباشم. مستشاران آنها که در ایران بودند از دولت وابسته آن زمان به عنوان اینکه ایرانیها را وحشی می دانستند حق توحش می گرفتند.
از کاباره ها و دانسینگها که مرکز میگساری و رقص و آوازه خوانی زنهای لخت بود گرفته تا فروشگاههای مشروبات الکلی که در بسیاری از شهرها بیشتر از خواربار فروشیها بود، در یک مسافرت ناخواسته که به رشت داشتم چون هنگام عصر رسیدم و غذاخوری ها تعطیل بودند تصمیم گرفتم به اغذیه فروشی رفته و یک ساندویچ تخم مرغ بخورم چون در آن زمان کالباس از خارج می آمد و به لحاظ داشتن چربی خوک به فتوای مراجع عظام تقلید حرام بود، خدا گواه است هر چه گشتم یک اغذیه فروشی که مشروبات الکلی نداشته باشد پیدا نکردم و به ناچار تاشب گرسنه ماندم. در اکثر شهرهای کشور مراکز فحشا مانند بازار روز دایر بود و زناکاران و زانیه ها در آن اماکن که شبانه روزی وتحت سرپرستی دولت اداره می شد رسماً وآزادانه به انجام زنا می پرداختند. در یک چنین اوضاعی، بودند و کم هم نبودند مؤمنین و متدینینی که قلبشان خون بود و رنج می بردند که جرأت تنها فرستان همسران و دختران شان را به بیرون از منزل نداشتند، اما کاری از دست کسی بر نمی آمد، و چنانچه گفته شد با کوچکترین اعتراضی می بایست انسان نابودی خود و خانواده و گاه فامیل خود را در نظر می گرفت.
جوانهای ما فکر می کنند که در آن زمان هم می توانستیم به هر کس و هر چیز که دلمان بخواهد اعتراض و توهین کنیم و کسی هم کاری به کارمان نداشته باشد.
به همین خاطر قدر فضای باز سیاسی و آزاد بوجود آمده را نمی دانند، شاید بزرگترها برای آنان از گذشته و چگونگی وقوع انقلاب و بهای پرداخت شده برای این آزادیها چیزی نگفته اند، و آنها نمی دانند، این استقلال اقتصادی و خودکفائی امروز چه از لحاظ کشاورزی، چه نظامی و چه تا حدّ زیادی صنعتی مرهون فداکاری مردان و زنان دیندار و غیرتمندی است از مشاهده آن فضاحتها خون شان به جوش آمد و با شنیدن فریاد اعتراض بزرگ مرجع عالیقدر عالم تشعیع حضرت امام خمینی(ره) گرد آن سلاله پیغمبر جمع شدند، با اینکه آن رهبر بزرگ را تبعید نمودند اما پانزده سال به مبارزه ادامه دادند و از بذل جان و مال دریغ نکردند تا اینکه دست خدا به همراه مؤمنین شد و رژیم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را سرنگون کردند و کشور را از ورطه نابودی مادی و معنوی نجات دادند.
لازم به ذکر است، چنانچه بزرگترها از بی تفاوتی بسوی امربه معروف و نهی از منکر روی نیاورند آن
محمد نجاتی ادامه دارد...